پوسته های “از خود بیگانه” ساز
اینکه آدمی در جامعه به نقاب های متعدد نیاز دارد یا خیر، با بررسی شرایط و موقعیت هایی که فرد در آن قرار می گیرد، می شود به آن پرداخت. در اهمیت وجود نقاب شکی نیست و در واقع الزامی است. و حتی آن را بخشی از توانمندی های تعاملات اجتماعی می دانند. و جزئی از هوش اجتماعی، که نیاز اصلی افراد برای ارتباط با دیگران و جامعه است.
اما موضوعی که مطرح می شود این است که آیا همانطورکه نبود نقاب به فرد و جایگاه او آسیب وارد می کند، وجود نقاب نیز آسیب رسان است؟! قاعدتا در اینجا امکان بررسی و واکاوی موضوع در حد اعلی نیست، اما سعی می شود به طور خلاصه و مفید به آن پرداخت. نقاب ها، اجتناب های سیاستمدارانۀ فرد، هوشمندی اجتماعی، و سازگاری با محیط و شرایط است. هر نقاب، فرد را از ابراز وجود در موقعیتی خاصی، به شیوه ای که “خود” می خواهد، منع می کند.
نقاب فرد را در موقعیت دروغ و پنهان سازی قرار می دهد. نقاب به جای خود فرد، سخن می گوید و رفتار می کند. هرچه قدر میزان نقاب های شخص در زندگی بیشتر شود، “بودگی” او در محیط زندگی اش کمتر شده، و به مرور زمان هویت اجتماعی و شخصی فرد کمرنگ می شود؛ درنتیجه، وجود فرد به دلیل امتناع از ابراز و سرکوب، دچار تباهی خواهد شد.
آنچه در دل نقاب های فراوان در زندگی بیرون می آید، افسردگی و اضطراب است، سطحی شدن تعاملات و ارتباطات آدمی است، انزوا و دوری از جامعه است؛ احساس طردشدگی و جدا افتادگی است. نقاب ها، اگر بیش از حد نیاز، افزایش پیدا کنند، جای “خود واقعی” ما را گرفته و ما دچار بیگانگی با خود خواهیم شد. و منظور از پوسته در تیتر این موضوع، همان نقاب های مدنظر ماست.
به قلم مصطفی یونسی سینکی
روان تحلیلگر وجودی