این رَه که می رویم، به بی اصالتی است
گرچه همیشه گفته ام در این نوع مباحث، چیزی به عنوان “بی یا بدون ِ” نداریم؛ یک چیز همیشه هست، اما یا خوب و سازنده است، یا مخرب و ویرانگر. اما با این حال از لفظ “بی اصالتی” استفاده می کنم، چرا که ملموس تر است!
هر زمان که قصد می کنم در حوزۀ اجتماعی با واژگان بازی کنم، اندکی برایم سخت می شود؛ سخت است در مورد چیز هایی بنویسی که مردم با آن ها درگیرند و اما، حال یکدیگر را نمی پرسند. جایی که ما در آن ساکنیم، جامعه است، نه غاری در دل کوه، یا حفره ای در عمق درختی کهنسال. جامعه، به مجموع جمع اعضایش، جامعه گفته می شود. فرد فرد ما در کنار یکدیگر، به صورت یکپارچه، جامعه انسانی را تعریف می کند، نه فردیت ِ ما!
شده است گاهی از خود بپرسیم که وظیفۀ من در قبال کسانی که بنابه دلایلی، توانایی بهرهمندی از منابع و امکانات اجتماعی، به صورت عادلانه و برابر با من را ندارند، چیست؟ آیا شده است تا به حال از پوستۀ “خود-روشنفکر-پنداری خویش” بیرون بیاییم و نیازهای دیگران را، به جز خودمان، ببینیم؟ نه صرفا دیدن، که گامی در راستای رفع نیازشان برداریم؟
آنچه جامعۀ امروزی بیش از پیش با آن درگیر است، بیماری فراگیر خودشیفتگی و خودنمایشگری است. تک تک ما به هر کثافتی دست می زنیم و هر منجلابی را تجربه می کنیم تا خود را در برابر دیدگان اطرافیان، بالاخص اشخاصی که مورد نظر ما هستند، زیبا و دیدنی به نمایش بگذاریم. برای چه؟ کسب توجه و علاقۀ آن ها. با چه هدفی؟ حفظ و کسب منافع فردی. این سطح از فرومایگی در قرن ۲۱، در کنار پیشرفت های روزافزون تکنولوژی و پزشکی، جای تعجب نیست! وقتی علوم انسانی در خدمت صنعت و ثروت قرار گیرد، دیگر مفاهیم انسانی نادیده گرفته خواهند شد.
نتیجۀ اسارت علوم اجتماعی و روانشناسی در بند سرمایهداری همین می شود که می بینیم؛ تربیت نسل های آدمی برای بردگی در جهت حفظ قدرت ِ قدرتمندان. و در آخر یک جامعۀ بیماری که هیچ از اصالت خویش نمی داند، چه رسد به آنکه در جهت آن تلاشی کند. در چنین شرایطی، اولویت صرف منابع برای کسانی است که برای نظام سودمند هستند، نه کسانی که وبال گردن نظام اند.
به قلم مصطفی یونسی سینکی
روان تحلیلگر وجودی