رستگاری نهایی
محصول ِ پذیرش تنهایی ابدی و پوچی گذرایی
انسان موجودی ست تعالی خواه؛ به دنبال رستگاری ست و از هر چیزی برای نائل به آن استفاده می کند. محدودیت را نمی شناسد و حد شکن است؛ و تا به هدفش نرسد، بر زمین نمی نِشیند. و مسحور کننده آنکه او به چنین هدفی هیچگاه نمی رسد، چرا که نقطۀ پایانی را برای خود متصور نیست.
اما آنچه وی را برای طَیّ ِ مسیر تعالی یاری می رساند، ابزار مادی نیست؛ فی الواقع پیشرفت به عنوان ماحصل هدف گرایی در مسیر تعالی، جز احساس سرخوشی کوتاه مدت، چیز بیشتری نیست. «فرد» تلاش می کند تا چیزی بیش از آنچه دارد را به دست آورد، تا این دستاورد را تعالی خویش بنامد؛ اما ناآگاه ازآنکه قبل از احساس متعالی بودن، احساس پوچی را تجربه می کند.
تعالی یا رستگاری ، با تجربۀ پوچی ناشی از مادی گرایی عجین شده است؛ انسان باید بار ها و بار ها چنین سرخوشی ای را احساس کند تا به چنین درکی برسد که تعالی فراتر از شادکامی موقتی است. اما اگر به این آگاهی نرسد، پوچی گذرایی جایش را به پوچ گرایی می دهد.
در مسیر رستگاری، علاوه بر خطر پوچ گرایی، تنهایی گریزی نیز می تواند فرد را از تعالی بازدارد. اگر فرد نتواند خویشتن ِ خویش را به عنوان موجودی تنها و منفرد بپذیرد و سعی در فرار از آن داشته و آن را به عنوان عذابی جانکاه تعریف کند، خود را وابسته پنداشته و به هرچیزی متمسک می شود تا از خویش بگریزد؛ چرا که در تنهایی چیزی یا کسی جز خویش، یافت نشود.
گریز از خویش و تنهایی، وابستگی به غیر و دیگران، موانعی بزرگ در مسیر رستگاری اند؛ از آن جهت که وابستگی عملا مسدود کنندۀ آزادی است؛ نه تنها خود ِ شخص، بلکه آزادی دیگران. وابستگی دو سویه است و مابین هر دو سو، باتلاقی ست که دو سر رابطه را می بلعد.
نتیجه آنکه، جاده ی رستگاری و تعالی از احساس مداوم پوچی گذرا و پذیرش ناگزیری ِ تنهایی می گذرد. انسان امروزی نه تنها اسیر احساسات سرخوشانۀ گذرا شده، که چنین احساسی را به اشتباه همان تعالی حقیقی می داند؛ و همچنین برای کسب چنین احساساتی خود را وابسته به غیر (هر آنچه جز خویش) کرده است. این وابستگی وی را از خویش دور و گریزان کرده است. به جاده برگردیم، از پوچی های گذرا عبور کنیم؛ چراکه، از ابعاد سنجش سلامت روان ، لذت بردن از تنهایی، در عین ِ لذت بردن از اجتماع است.
به قلم مصطفی یونسی سینکی
روان تحلیلگر وجودی