جراحی روانی برای آگاهی
ممکنه بتونی در برابر دیگران خودتو حق به جانب نشون بدی و چه بسا که دیگران هم کاملا بپذیرن اما زمانی که با خودت روبرو میشی حقیقت میخوره توی صورتت؛ اونجا دیگه نمیتونی از خودت دفاع کنی. یکی از وظایف سخت و طاقت فرسای من در زندگی، خودآگاهی ست. چرا سخت؟
اتفاقی که در فراید خودآگاهی می افتد، همیشه درد آور است و رنج های بسیاری را بر من تحمیل می کند. من در طول زندگی، همیشه، هرلحظه، و در هر موقعیت مکانی و زمانی، اقدام می کنم به: سرکوب، توجیه، بهانه تراشی، واپس رانی، و امثالهم. این ها مکانیزم های ذهن ناهشیار (ناخودآگاه) من است. کار این مکانیزم ها، دفاع از بخش عمیق ذهن یعنی ناهشیار در برابر اوبژه (موضوع، object)، با هدف: جلوگیری از هشیار (خودآگاه) شدن فرد در برابر چیز هایی که باعث رنجش خاطر او می شود. علمی تر: برملا شدن، رو شدن، و نمایان شدن ابزار کنترل و هدایت من در ابعاد مختلف زندگی، بالاخص احساسات، هیجانات، عواطف، افکار و رفتار.
این موضوع در روابط من با دیگران، بیش از پیش خودنمایی می کند. من همیشه دربرابر دیگران خودم را به گونه ای نشان می دهم تا نیازهای روانی ام ارضا شود؛ اما این فقط دربرابر دیگران است، و زمانی که در جلوی آینه قرار بگیرم، دیگر نمی توانم از آن فرار کنم. ولی باز هم با اینحال، من همیشه در حال سرکوب کردن و توجیه و … هستم. و هرزمان تا مرز خودآگاهی پیش بروم، ناهشیار چیزی را دستاویز قرار می دهد تا بار دیگر حواس من را پرت کند. راه حل چیست؟ شجاعانه در اتاق درمان حاضر شوم، و خودم را به تیغ جراحی روانی بسپارم.
به قلم مصطفی یونسی سینکی
روان تحلیلگر وجودی