تعارض بین نسلی والد-فرزند
طی سال ها تجربۀ بالینی کار با نوجوانان و هم نشینی با والدین شان، آنچه که به وضوح باعث ایجاد اختلال کارکردی در ارتباط آنها با یکدیگر شده است تعارض برآمده از تقابل جهان بینی والد-فرزندی است. این مطلب در حوزۀ روانشناسی کودک و نوجوان نوشته شده است و خواندن آن به والدین توصیه می شود.
والدین نه بعد از به دنیا آمدن فرزند، که از همان زمانی که متوجه بارداری و تولید جنین در رحم می شوند، به تربیت آن اقدام می کنند. نحوۀ تعامل زوجین با یکدیگر، تعامل شان با محیط و ارتباط والد با خودش [به ویژه مادر]، اتمسفری را تشکیل می دهد که رشد روانی جنین در آن رخ خواهد داد. روان جنین در این اتمسفر چیزی می شود که والدین حتی سر سوزنی از ماهیت آن اطلاعی ندارند. اما فرایند بیرونی تربیت از زمانی شروع می شود که نوزاد در خلاف جهت خواستۀ والدین حرکت می کند؛ همان تلاقی زمانی-مکانی ای که والدین با نیت محافظت از نوزاد، مانع از تحرکات او می شوند.
امر و نهی های والدین جملگی در جهت حفاظت از جان و سلامتی نوزاد است، اما نوزاد تا ابد در این دورۀ رشدی قرار نخواهد داشت بلکه رشد ادامه دارد و وارد دوره های بعدی سنی خود خواهد شد. به زودی به راه می افتد و امکان لمس و تجربۀ جدید را به دست خواهد آورد و این والدین هستند که باید به دنبال او راه افتاده و حواس و تمرکزشان را برای حفظ او بسیج کنند. در این بین، ارزش های اخلاقی و جهان بینی والدین نیز در لابلای امر و نهی های حفظ جان کودک، وارد می شوند.
والدین با رشد کودک و ارائۀ آموزش های جانبی، سعی در تربیت اخلاقی یا به عبارت دیگر، شکل دادن سوپر ایگوی کودک و در مجموع نظام ارزشی و اعتقادی، به قول وجودگراها، جهان بینی کودک دارند. هر آنچه در خود دارند را به درون کودک برون ریزی می کنند و تماماً کودک به آینۀ تمام نمای والدین بدل خواهد شد. این دو فرد، در رقابت با یکدیگر، در جهت آفرینش موجودی گام برمی دارند که قرار است نسخۀ بهینه شده و ارتقا یافتۀ والدینش باشد.
به محض ورود کودک در دورۀ هویت (فردیت) یابی و استقلال طلبی (مخالفت، لجبازی و قلدری)، حال این کودک است که مانعی دربرابر خواسته های والدین می شود؛ کودکِ خاستگاهِ والدین، علیه خواسته های والدین، قیام می کند. والدینی که برابر آفرینش نسخۀ بهتری از خود، رقیب یکدیگر شده بودند، برای جنگ با کودک با یکدیگر بسیج می شوند.
والدین می خواهند فرزندی را تربیت کنند که مطیع آنهاست، اما آنچه در پیش رویشان قرار دارد، انسانی ست مستقل و سد شکن. آنچه والدین می خواهند، برآمده از نسلی ست که خودشان از آن بیرون آمده اند. نسلی که قوانین و قواعد شرع و ساخت فرهنگی خودش را دارد؛ اما فرزند آنها برای نسلی دیگر است.
درواقع جنین عامل یک انتقال بین نسلی است که باید با رشد خود، ارزش های والدین را منتقل کند اما در دوره ای که قرار دارد که از نظر فرهنگی و اجتماعی، ارزش های والدین در زمانی که کودک باید وارد اجتماع شود، در تعارض محسوسی با آن دورۀ تاریخی قرار می گیرد.
این تعارض، به عبارت دیگر، ناهماهنگی ارزش های تزریق شدۀ والدین به کودک با گروه همسالان، تعاملات اجتماعی، و نوآوری های فرهنگی، باعث ایجاد یک احساس بلاتکلیفی و ابهام در ذهن کودک در ایجاد یک مجرای بین الاذهانی بین خود جامعه خواهد شد. و چون نمی تواند احساس ناامنی برآمده از این تعارض را تاب آورد، پس به سمت سرچشمۀ این ارزش ها برمی گردد، چرا؟
چون والدین به کودک نه تنها آسیب نمی زنند که حافظ امنیت او هستند. پس کودک به سمت مقابله با نظام ارزشی والدین می رود تا با ایجاد تغییر در نظام آنها، به سمت جامعه برگردد. این همان نقطۀ تلاقی بین نسلی والد-فرزندی است که باعث ایجاد تعارضات مختلفی در رابطۀ آنها خواهد شد.
والدین پرچم جنگ با کودک افراشته و خواهان سرکوب خاستگاهی هستند که خودشان ساخته اند. درحالی که کودک نیز با برافراشته کردن پرچم جنگ، در پی خلق یک منطقۀ مستقل دربرابر والدین است. از این لحظه به بعد، این امکان وجود خواهد داشت که طرفین در هر چیز کودک و پیش پا افتاده ای، به تقابل با دیکدیگر بپردازند.
مصطفی یونسی سینکی
روان تحلیلگر وجودی