مدیریت احساسات و هیجانات منطبق بر بارش فکری آگاهانه
Managing Emotions Based on Mindful BrainSorming (MEbMBS)
روایتگری مبتنی بر پدیدارشناختیِ وجودگرایانه
آموزش گروهی
24 جلسه، 48 ساعت
هر هفته، یک جلسۀ 2 ساعته
با رویکرد روایتگری
مبتنی بر فلسفۀ پدیدارشناختی
منطبق بر زمینۀ وجودگرایی
تاریخ شروع دوره
از 22 فروردین 1402
روزهای سه شنبه و/یا چهارشنبه
اهداف اصلی ورکشاپ:
- توانایی در شناخت و مدیریت احساسات
- کسب توانایی در مدیریت روابط
- افزایش توانمندی ذهنی در کشف راه حل
- خلق یک ذهنیت فلسفی
- افزایش مهارت روشنفکری
- کسب مهارت تعامل گروهی
- افزایش عزت نفس جمعی
مختصری دربارۀ مدرس
- گروه درمانگر از سال 93 در زمینه های اعتیاد، زوج، خودکاوی و خودشناسی، کاهش استرس و تحلیل روابط
- از سال 88 تا 93 مشاور و برنامه ریز تحصیلی
- بیش از 9 سال سابقۀ درمان بالینی
- بیش از 6 سال سابقۀ تحلیل روابط
- زوج درمانگر تحلیلی و مشاور پیش از ازدواج
اهداف جانبی ورکشاپ:
- افزایش دانش نسبت به ساختار و عملکرد مغز
- درک درست حس، احساس، هیجان و عاطفه
- روشنفکر بودن در زندگی شخصی از طریق پدیدارشناسی
- عوامل موثر بر درک ما از تجارب
- یادگیری روایتگری در مورد تجارب
- شنونده بودن و شنیده شدن
- صحبت کردن و گفتگو کردن
- درک درست مفهوم کنترل، مدیریت و آگاهی
- کمک به افزایش عزت نفس (اعتماد به نفس)
- چگونه ذهن آگاه میشویم؟
- تجارب قبلی و بعدی چگونه بر یکدیگر موثرند
- آگاهی از ساختار قضاوتگری
- چرا نمیتوانیم به درستی بشنویم؟
- نقش ادراکات عاطفی چیست؟
- بارش فکری و نقش آن در زندگی
- فرصت قرارگیری در گروه و تعامل سازنده
- کمک به خودشناسی در جهت رشد شخصی
- ارزشگذاری برای ابعاد شخصیتی
- درک درست از چگونگی بودن من در رابطه
- افزایش ضریب آگاهی در زندگی
ثبت نام، غرب تهران، خ آزادی، متروی شادمان، مرکز مشاورۀ مهمید
ثبت نام، شرق تهران، خ پیروزی، متروی نیروهوایی، مرکز مشاورۀ بینا
بروشور کارگاه
بخش اول
بخش دوم
بخش سوم
بخش چهارم
بخش پنجم
مروری بر مفاهیم اصلی و مهم کارگاه
پدیدارشناسی
معادل واژه فنومنولوژی (Phenomenology) است و از نظری لغوی یعنی مطالعۀ پدیدهها از هر نوع، و توصیف آنها با درنظرگرفتن نحوه بروز آنها، قبل از اینکه بخواهیم آنها را تأویل یا به لحاظ ارزشی قضاوت کنیم.
زمانی تجربهگرایان بر این باور بودند که معرفت ما نمیتواند از تجربه ما بالاتر برود، به تعبیر دیگر معرفت ما در حد تجربه ماست. در سالهای بعد، تجربهگرایی به نام برنتانو به این نتیجه رسید که همه استنتاجهای فلسفی باید برگرفته از تجربه انسان باشد. او از تحلیل بیواسطه تجربه خودآگاه که آن را ادراک باطنی یا شهود مفهوم مینامید، حمایت کرد.
برنتانو تأثیری روی شاگردش، هوسرل، گذاشت که سبب بهوجود آمدن مرحلهای تازه برای جنبش جدید پدیدارشناسی شد. بنابراین، ادموند هوسرل پایهگذار مکتب پدیدارشناسی میشناسند. اما بعد از هوسرل اصطلاح پدیدارشناسی معنای جدید و متفاوتی یافت. به همین دلیل این اصطلاح را به لحاظ مفهومی میتوان به دو دوره تاریخی پیش از هوسرل و پس از هوسرل تقسیم کرد.
در مقطع زمانی قبل از هوسرل، پدیدارشناسی عمدتاً به فهم و ادراک هستی توجه میکرد، اما در دوره زمانی بعد از هوسرل، پدیدارشناسی با نوعی از تکثر مفهومی مواجه میشود. با این تقسیمبندی، پدیدارشناسی دو تعریف توصیفی و معنا–شناسانه (تفسیری) پیدا کرد. تفکر هایدگر در این زمان بود که جلوهگر شد. ادموند هوسرل و مارتین هایدگر باوجود تفاوتهایی که در این زمینه دارند، دو نظریهپرداز اصلی پدیدارشناسی میدانند. این دو نظریهپرداز، پدیدارشناسی را علم تأویل و تفسیر پدیدهها میدانند.
هوسرل معتقد است پدیدارشناسی روشی برای تحلیل ساختار آگاهیست و برای رسیدن به فهمی عمیق از هر مسئلهای باید روی تجربههای زیستی تمرکز کرد. هدف او به عنوان بنیانگذار پدیدارشناسی در قرن بیستم، این بود که از تجربیاتی که معمولاً شخصی یا سوبژکتیو خوانده میشوند، مانند تجربیات روزمره، تحلیلی علمی ارائه دهد.
شعار معروف هوسرل «بازگشت به خود شئ بود»؛ یعنی مواجهه مستقیم با خود اشیا. اما شرط این امر این است که اجازه دهیم آنها خود را در ساختار آگاهی ما پدیدار کنند.
هوسرل معتقد است هنگام مواجهه با اشیا باید فرضیات و نظریات آزموننشده را تعلیق («در پرانتز گذاشتن») کنیم و اجازه دهیم آنها بر ما پدیدار شوند. او میگوید پدیدارشدن به معنای کشفکردن اشیا، بیرون از ساختار آگاهی فرد نیست. « چنین نیست که سوژه شئ را آنچنان که هست کشف کند، بلکه [شناخت ما از] شئ حاصل تلاقی پدیدارها و ساختار آگاهی فرد است». او در اینباره اصطلاح تقویمکردن (CONSTITUTION) را به کار میبرد و میگوید آگاهی درون ساختار آگاهی تقویم میشود.
درواقع، او معتقد است ما هنگام شناخت متعلق باید ذهن خود را از هر پیشفرض تعلیق کنیم، به عبارت دیگر، پیشفرضهای خود را در فهم خود از آنچه خود را بر ما پدیدار میکند دخیل نکنیم. هایدگر در همین نکته با هوسرل مخالفت میکند.
هایدگر میگوید تلاش هوسرل برای فهمی عمیق بدون داشتن یک پیشفرض غیرممکن است. او برای این امر از کلمه «دازین» استفاده میکند و میگوید آگاهی ما حاصل جهانبودگی و تجربه زیسته ماست. بنابراین، هیچکس نمیتواند نگاهی تهی از پیشفرض به امر یا چیزی که میخواهد خود را بر ما پدیدار کند، داشته باشد. البته هوسرل از تهیکردن پیشفرض صحبت نمیکند بلکه از تعلیق آن در لحظهای که پدیدهای خود را برما مینمایاند، سخن میگوید.
مفهوم دیگری که هوسرل معرفی میکند «حیثیت التفاتی» است؛ به این معنا که آگاهی نمیتواند بریده از جهان باشد. امکان شکاکیت فراگیر وجود ندارد، چون ذهن انسان همواره معطوف به اشیاست و آگاهی بدون این حیث التفاتی نمیتواند وجود داشته باشد. این نکته مورد اختلاف هوسرل با دکارت است.
در کل در روش پدیدارشناسی، پدیدهها به همان شکلی که افراد در موقعیتی خاص آن را درک میکنند و میبینند، شناسایی میشوند. از دیدگاه این مکتب جهان خارج ساخته و پرداخته آگاهی ما انسانهاست. درواقع، انسان نمیتواند ماهیت اشیا و امور را بشناسد، فقط میتواند نمود آنها را به صورت یک پدیده درک کند.
کاربستپذیری روش پدیدارشناسانه در زندگی
خوب، باتوجه به اینکه این فلسفه در وهله نخست با تحلیل تجربیات روزمره فرد سروکار دارد، پرسشی که اکنون میتوان طرح کرد این است که این رویکرد و روش فلسفی را چگونه میتوان در زندگی روزمره کاربردپذیر کرد.
بازگشت به خود شیء در روش پدیدارشناسانه به این معناست که به جای اینکه موجودات زیستجهان را بر اساس مقولات و مفاهیم و نظریههای از پیش موجودِ آزموننشده بفهمیم و تحلیل کنیم، اجازه دهیم موجودات زیستجهان ما خود را بر ما پدیدار کنند. روش «درپرانتزگذاشتن»، تکنیک بسیار خوبی در مواجهه با پدیدارهای نو، اشخاص نو، نظریههای نو، بحثهای نو و غیره است.
روش «در پرانتز گذاشتن» به این معناست که در هر مواجههای به جای اینکه تلاش کنیم فرد مقابل را بر اساس پیشداشتهایی که میتوانند نادرست باشند و ادراک ما کج و معوج کنند، قضاوت کنیم، اجازه دهیم افراد خود را بر ما پدیدار کنند. تعلیق این پیشداشتها میتوانند در این فرایند به ما کمک کنند. تعلیقکردن به ما امکان مواجهه با امر نو را میدهد و نمیگذارد که جهان پیرامون خود را بر اساس آنچه از قبل میدانیم «بازتولید» کنیم.
درواقع، تعلیق، امکان گشودهشدن چشماندازهای نو، تغییر و دگرگونی را فراهم میکند و سبب میشود خطر جزماندیشی و جمود کاهش یابد. در پاسخ به این سؤال که آیا ما اصلاً میتوانیم چنین تعلیقی انجام دهیم؟! باید گفت بله؛ ما این کار را بارها در هنگام تجربههایی مثل دیدن یک نمایش انجام دادهایم. ما بارها «شخصیت واقعی» بازیگران را تعلیق میکنیم تا با شخصیت درون نمایش ارتباط برقرار کنیم، در غیر این صورت امکان لذتبردن از یک نمایش میسر نخواهد شد.
حس (sense)
در بدن آدمی حواس پنجگانهای وجود دارند که هریک به نحوی بر تجارب آدمی اثرگذارند و منابع مهم ما در شناخت جهان پیرامون هستند. دیداری، شنوایی، بویایی، چشایی، لامسه. هر یک از این حواس دادههای محیطی را دریافت کرده و به مغز ارسال میکنند؛ مغز نیز این دادهها را برای ادراک ما مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهند. این فرایند در همۀ ارگانیزمها به صورت یکسانی انجام میشود اما در انسان پیچیدگی بیشتری دارد. درواقع پردازش حسی در انسان تحت تاثیر تجارب قبلی و ذهنی است.
احساسات مرتبط با شرایط بدنی
میتوانند در هر یک از اعضای بدن تجربه شوند مثالهای آنرا میتوانید در این فهرست مشاهده کنید: احساس درد-خفگی-خالی کردن-گیر افتادن-تنش-فشرده شدن-ترکیدن-پر شدن-سرگیجه-تنگنا-گرما-سرما-آویزان بودن-رها شدن-جاری بودن-خشک شدن (فریز شدن)-آرام بودن-سخت شدن-سنگین بودن-کرختی-کوبش-تپش-وانهادگی-خیالاتی شدن
احساس (feeling)
آنچه متفاوتتر از حس در شرایط تجربه میشود که بیش از پیش شخص را از آنچه که به صورت ارگانیزمیک تجربه میشود، مجزا میکند. احساس، استنباطهای فرد از محرکها و عوامل خارج از خود، که در جهت خلاف رویداد، در درون فرد تجربه میشود. البته افراد استنباطهایی را به شکل “احساس میکنم” مطرح میکنند اما اینها صرفاً برای فرد تفکرات و برداشتهای او هستند. مقصود از احساس در شخص، توصیف کیفی با المان (های) برانگیزاننده است.
بر اساس فرهنگ لغت بریتانیکا احساس یا feeling به معنای درک رخدادها در بدن است که ارتباط نزدیک با هیجان دارد و این کلمه از ریشه felen به معنای درک شده توسط لمس و تماس آمده است. یک تجربه ذهنی و ارگانیک است که از تفسیر وضعیتی که بدن ما در آن قرار دارد ناشی میشود. این تجربیات، زمانی ظاهر خواهند شد که مغز احساسات را پردازش میکند. برای بسیاری از متخصصان، احساسات ارزیابی ما از یک هیجان میباشد، بنابراین یک عامل شناختی دخیل است که در احساسات وجود ندارد. اگر فردی احساسی مانند ترس داشته باشد، ممکن است یک احساس مرتبط با آن رنج باشد، دیدن آن ترس او را فلج کرده و از پاسخ به موقع، جلوگیری میکند.
به طور کلی، احساسات به دو دسته دسته خوشایند و ناخوشایند تقسیم میشوند:
برای نمونه، احساس خوشایند:
احساس عشق؛ واکنشی است که میتوان نسبت به خود، به شخص دیگر، دیگران و یا نسبت به یک رویداد خاص احساس کرد. با حس عشق، افراد احساس میکنند که ارتباط مثبتی با دنیا دارند و احساس خوشبختی در آنها افزایش مییابد. افراد عاشق بهترین نمایانگر احساس عشق هستند، اما جلوه های دیگری مانند عشق مادری یا دوستی نیز وجود دارد. احساس خوشبختی: خوشبختی به احساس سیری یا رضایت اشاره دارد، بنابراین، خوشبختی احساسی میباشد که با رفاه همراه است.
برای نمونه، احساس ناخوشایند:
احساس نفرت: یک احساس منفی است که با درک نارضایتی نسبت به کسی یا چیزی مشخص میشود. در شدیدترین موارد، نفرت؛ احساسی میباشد که میتواند به صورت جمعی بیان شود. برای مثال حملات فیزیکی، آزار و اذیت یا خشونت میتوانند برخی از روشهای ابراز احساسات نفرت باشند. احساس ضرر و زیان: احساس از دست دادن یا غم و اندوه به معنای درد عاطفی جدایی فیزیکی یا نمادین از کسی یا چیزی است. مرگ یکی از عزیزان میتواند باعث احساس از دست دادن شود. غمگینی: واکنش ارگانیک به از دست دادن است. که میتواند باعث گریه شود.
احساسات مرتبط با شرایط روانی
درک عمیقتر و پیچیده تر از حالات بدنی است و به هیجان ها ما را نزدیک میکند احساسات لذت بخش مانند انرژتیک بودن، سرخوشی، خوشحالی، خونگرمی است. احساس خشم مانند آزردگی، بی قراری، تند مزاجی و تحریکپذیری است. احساسات مرتبط با قدرت مانند احساس شجاع بودن، اعتماد به نفس و غرور میباشد. حسهای عاشقانه مانند حس مراقبت، همدلی، ایمنی و گرماست. احساس کرخت بودن مانند احساس بی حسی، لمس شدن و احساسهای مرتبط با اضطراب و وحشت و نگرانی و یا احساسات مرتبط با شکنندگی که به شکل حساس بودن یا آسیب پذیری است.
سوال:
شخص با چشمانش بوتهای را میبیند که در تاریکی شب در بیشهزار تکان میخورد. عضو حسی او “چشم”، دادۀ محیطی را دریافت و به مغز ارسال میکند و مغز با پردازش داده، احساس ترس را در شخص فعال میکند. شخص در اثر این احساس، وجود خطر را به مرحلۀ ادراک میرساند که ممکن است به صورت وجود یک حیوان وحشی قلمداد شود. اما چه میشود که شخص دیگری ترس را تجربه نمیکند؟ یا سوال دیگر این است که آیا اول ترس ایجاد ممیشود یا ائئل خطر برداشت میشود؟ آیا تفاوتی بین احساس ترس و هیجان ترس وجود دارد؟
هیجان (Emotion)
غالب ولی کوتاه مدت، کلی و فراگیر. هیجان در قیاس با احساس به صورت فراگیر، ناگهانی، و در لحظه ساختار فرد را تماماً دربرمیگیرد. احساسات جزئیتر بوده، در بازۀ زمانی بلندتری فرد را درگیر میکند.
اگر از شما بپرسند “توی دلت بیشتر چه حالتی را تجربه میکنی” یا “روحیهات چطوره”، پاسختان در واقع هیجان شما در آن لحظه را نشان میدهد. هیجان تجربهای است که هر فرد خودش به شکلی درونی تجربه میکند. البته هیجان میتواند به شکل حالت های چهره یا واکنش های روانی بروز کند؛ مثلا تغییر در حالت ابرو لب ها و رنگ (برافروخته شدن در خشم یا شرم) و حالت بدنی (مثل مشتهای گره کرده در خشم) تا حدی حکایت از هیجان ما دارد. ابراز هیجانات مثل گریه کردن خندیدن یا تعجب هم نشانههای هیجانی ماست.
بنابراین درست است که هیجان بیشتر یک تجربه عمیق درونی است اما مانند آفتاب پشت ابر نمیماند و به قولی “رنگ رخساره خبر میدهد از سر درون!” فهمیدن اینکه خودمان و دیگران چه احساسی داریم و چرا این احساس را داریم، نقش مهمیدر سلامت روان ما دارد. سه مفهوم: فکر، هیجان و رفتار ارتباط تعاملی و نزدیک دارند؛ مثلا دیدگاه شناختی رفتاری معتقد است فکرهای ما زیربنای هیجانها و هیجانها زیربنای رفتار ما است فرضا اگر فکر من این باشد که در سخنرانی مسخره میشوم دچار هیجان شرم شده و رفتارم دوری کردن از موقعیتهای سخنرانی خواهد بود.
هیجان، حالتی از افزایش فعالیت در ذهن و در بدن است که ما را هوشیارتر میکند. هیجانات در طول یک طیف از کم به بالا عمل میکنند. در اصل، ما میتوانیم کمی هیجان زده یا بسیار هیجان زده باشیم. هیجان، نتیجه تحریک است. زمانیکه به درستی تحریک شویم، آن وقت برانگیخته و یا هیجانی خواهیم شد. البته با تحریک بیشتر، هیجان بیشتری نیز پیدا میکنیم.
هیجان، یک نیاز اساسی برای انسان میباشد، بهویژه، وقتی که نیازهای اساسی دیگر مانند امنیت یا موقعیت اجتماعی قبلاً برآورده شدهاند به نظر میرسد که به دنبال هیجان بیشتری میرویم. برانگیختگی یا هیجانات از نظر تجربه میتواند مثبت و منفی باشد. به عنوان مثال، چیزی برای ما بسیار هیجان انگیز و یا برعکس، بسیار ترسناک است.
تحریکات روانی هیجانات به چه صورت است؟
در مغز انسان شروع میشود، جایی که سیستم فعال کننده شبکه ای، ساقه مغز اولیه را به قشر مغز متصل میکند و بر روند گذار خواب و بیداری تأثیر میگذارد. در برانگیختگی همان هیجان، هوشیاری ما افزایش مییابد زیرا در حالت توجه قرار داریم. هیجان در این مورد میتواند ناشی از یک تهدید باشد، جایی که واکنش مبارزه یا فرار شروع میشود.
سیستم غدد درون ریز به ویژه آدرنالین مغز را تحریک میکند و جریان اکسیژن و گلوکز را افزایش میدهد. همچنین، این سیستم غدد، مردمکهای چشم را گشاد کرده و سیستمهای غیر فوری مانند گوارش و سیستم ایمنی را سرکوب میکند. هیجانات از طریق سیستم عصبی سمپاتیک با اثراتی مانند افزایش ضربان قلب و تنفس برای اجازه دادن به اعمال شدید و سریع فیزیکی و تعریق برای خنک کردن بدن پخش میشود.
عاطفه (Affect)
یک پاسخ بیولوژیکی به ویژه ماهیت عصبی است که باعث ایجاد یک سری واکنشهای شیمیایی (تغییر احساس) میشود. عواطف؛ چیزی میباشد که بدن ما به محرکها، اعم از لمسی، شنیداری، بینایی، بویایی یا چشایی پاسخ میدهد. برای مثال اگر فردی هنگام خواب؛ بوی دود را حس کند، احتمالاً فکر میکند که مشکلی در آشپزخانه یا شروع آتش سوزی است، بنابراین مطمئناً احساس ترس خواهد کرد.
این احساس، باعث ایجاد یک سری واکنشهای زنجیره ای به مغز میشود که شامل آدرنوکورتیکوتروپین هورمونی است، که مسئول افزایش تولید هورمون کورتیزول میباشد. این نیز به نوبه خود باعث افزایش سطح انسولین در خون به عنوان راهی برای تولید انرژی برای آماده سازی بدن میشود. این فرایند طبیعی و علمی؛ عاطفه در بدن ما است.
خلق و خو (Moods)
ترکیبی از احساسات و عواطف است که در طول روزهای خود میگذرانیم. خلق انسان؛ یک حالت نیمه پایدار ذهنی، جسمی و عاطفی میباشد. اغلب تهدیدها و فرصتهایی که عواطف و احساسات نشان میدهند فقط یکبار نیستند. با داشتن یک خلق پایدار، ما برای رسیدگی به کارهای بعدی هماهنگ میمانیم.
در مورد تجربه گری و تجربه نگری
سوال: کدام یک بر دیگری، ارجحیت دارد؟ تجربهگری یا تجربهنگری؟ درواقع، کدامیک را در انسان زودتر و در مقام سرآغاز قرار میگیرد؟ چه تعریفی میتوان برای هریک ارائه کرد و تاثیر این دو بر زندگی ما چگونه است؟
تجربهگری، همانطورکه از واژهاش پیداست اشاره به توانایی انسان در تجربه کردن دارد. آدم از ابتدای خود یعنی شکلگیری جنین تجربه میکند، و این تجربه ادامه دارد تا به آخرین لحظۀ زندگی برسد، یعنی مرگ.
تجربهنگری، که عموما وقتی از افراد پرسیده میشود، متفقالقول به این تعریف اشاره میکنند: نگاه کردن به تجارب دیگران. نمیگویم که این تعریف غلط است اما تعریف درست چیز دیگری است: رجوع به تجارب قبلی خودمان.
تجربۀ غنی و خالص چیست؟ تجربهای که تا حد ممکن در ضمیر آگاهی ما "نگریسته" شود. به دور از تاثیرات ناهشیار، احساسات، هیجانات و عواطف، و حتی جهانبینی ما.
گوش عاطفی
گوش، عضوی از بدن که صدای محیط را دریات میکند؛ اما ای کاش صرفاً به همین وظیفه بسنده میکرد. البته گوش واقعاً وظیفۀ خود را انجام میدهد و این مغز و ذهن ماست که فراتر از آن رفته و سعی در ایجاد یک درک دارد.
پس گوش حسی داده را به مغز میفرستد و ذهن نیز با استفاده از منابع عاطفی بخش ناهشیار مغز، داده را تحلیل میکند. از اینرو، ما از اصطلاح گوش عاطفی استفاده میکنیم چراکه آنچه را که میشنویم به گونهای تعبیر میکنیم که از منبع آن بیخبریم و همین بیخبری باعث ایجاد مشکلات زیادی در روابط ما خواهد شد.
گوش عاطفی، چگونگی ادراک ما از آنچه می شونیم و آنچه نمی شنویم. کلام و جمله ای منعقد می شود اما اینکه “من” شنیده ام را چگونه درک می کنم، وابسته به هستۀ عاطفی درون من است. و دقیقاً همین هسته است که تمامی شنیده های ما را درک و تعریف می کند. بله، درست حدس زده اید، درحقیقت ما با ناهشیار طرف هستیم!
ذهن آگاهی
از نظر مرکز ذهن آگاهی آکسفورد: «آگاهیای که از طریق تمرکز خودخواسته به زمان حال شکل میگیرد و با کنجکاوی دلسوزانه و بی غل و غش همراه است. ما از طریقِ پرورشِ آگاهی میآموزیم چگونه در زمان حال زندگی کنیم و اندیشیدن به گذشته و نگران شدن از آینده را کنار بگذاریم.». به بیان ساده، ذهن آگاهی شما زمانی به اثبات میرسد که از افکار، احساسات و اَعمال خود آگاه باشید. به عبارت دیگر، افکار، احساسات و اَعمال خود را در هر موقعیت، به طور کامل حس کنید.
مطمئناً، وقتی این روش را تمرین می کنیم انتظار تغییر را خواهید داشت. همانطور که گفته شد، مزایای زیادی در این زمینه وجود دارد. این روش بر پایه اصول و آئین ذن شکل گرفته است اما مفهوم پردازی آن مبتنی بر نظریه های نسل سومی روانشناختی انجام گرفته است. وقتی شروع به تمرین می کنید، ممکن است تجربه ای کاملا متفاوت از آنچه انتظار داشتید پیدا کنید. یک فرصت خوب در انتظار شماست که به طور شگفت انگیزی غافلگیر شوید.
باورهای رایج اشتباه:
ذهن آگاهی سعی دارد شما را “اصلاح” کند.
برای متوقف کردن افکار شما است.
آئین خاصی است.
فرار از واقعیت است.
نوشدارو است.
مزیت ها:
درد خود را درک می کنید
درد یک واقعیت از زندگی است. اما لازم نیست که در بر شما حکومت کند. ذهن آگاهی می تواند به شما کمک کند شیوه مواجهه خود را با درد روانشناختی و جسمی تغییر دهید.
بهتر ارتباط برقرار می کنید
آیا تا به حال شده که به یک دوست، معشوق یا فرزند خود نگاه کنید و بی نظمی ذهنی اجازه ارتباط موثر را به شما ندهد؟ ذهن آگاهی به شما کمک می کند تا توجه کامل خود را به آنها نشان دهید.
استرس پایین تری را تجربه می کنید
این روزها شواهد زیادی وجود دارد که استرس بیش از حد باعث بیماری می شود. همچنین بیماری های فعلی را شدت می بخشد. ذهن آگاهی با فاصله انداختن بین شما و افکار منفی استرس را کاهش می دهد.
ذهن خود را متمرکز می کنید
ممکن است ناامید کننده باشد که حس کنیم ذهن ما تمرکز خود را نسبت به کاری که انجام می دهیم از دست می دهد. ذهن آگاهی توانایی ذاتی تمرکز ما را تقویت می کند.
نشخوار ذهن خود را کاهش دهید
به نظر می رسد حضور افکار روزمره و تکرار شونده در ذهن ما نیاز به توجه هوشیارانه داشته باشد. وقت آن نرسیده است که کمی به ذهن خود استراحت دهید؟
ذهن آگاهی می تواند به شما کمک کند تا فراتر از محتوای ذهن خود لحظاتی مشاهده گری صرف باشید. با تمرکز بر لحظه در جریان و تنظیم ریتم تنفس خود می توانید به نظام فکری خود نیز نظم دهید. اتفاقی که هنگام انجام آن می افتد، حتی پس از تنها چند دقیقه تمرین می توانید تغییرات احساسی خود را متوجه شوید.
چیزی بیش از کاهش استرس است
کاهش استرس غالباً نتیجه تمرین ذهن آگاهی است، اما هدف نهایی درمان استرس نیست. هدف از بیدار شدن با عملکرد درونی، بهبود کلیه فرایندهای ذهنی، عاطفی و جسمی ماست.
بدن شما را برای رشد تربیت می کند
ورزشکاران در سراسر دنیا برای دست یابی به اوج عملکرد از ذهن خود استفاده می کنند. از بازیکنان بسکتبال که قبل از بازی، فکرهای منفی را می پذیرند، تا قهرمانان BMX که یاد می گیرند تنفس خود را مدیریت کنند و موج سواران بزرگ که با ترس هایشان در ابتدا در ذهن خود روبرو می شوند.
خلاقیت را افزایش می دهد
خواه نوشتن، نقاشی یا یک استراتژی طراحی و اجرای سازه ای پیچیده باشد، همه آنها به آگاهی از خلاقیت مبتنی بر این روش نیاز دارند. ما همچنین می توانیم ذهن آگاهی را در روند خلاقیت تمرین کنیم.
یادگیری را تقویت می کند
با تمرین این روش و پیگیری تمرینات آن می توانید فضای خالی برای یادگیری موضوعات جدید ایجاد کنید. چراکه بعد از تمرین ذهن آگاهی تمرکز، انعطاف پذیری و آگاهی را افزایش می دهید. اصول ذهن آگاهی شما را تشویق می کند تا به دنبال یادگیری های جدید باشید. بهزیستی یک مهارت است که می توان آن را یاد گرفت. برای تقویت توانایی یادگیری و استفاده از آن در زندگی از تمرین های این روش استفاده کنید.
بارش فکری brainstorming
به زبان ساده «بارش فکری، یا طوفان فکری روشی برای الهام بخشیدن به حل خلاقانه مسائل با تشویق اعضای گروه به ارائه ایدهها است و از انتقاد یا قضاوت جلوگیری میکند.» طوفان فکری در اشکال مختلف، به ابزاری استاندارد برای حل مسئله تبدیل شده است.
در حالی که افراد در تجارت خود به احتمال زیاد اصطلاح بارش فکری را به کار میبرند، اما این فرآیند در طیف وسیعی از تنظیمات، از دانشگاهها گرفته تا حتی هنرهای نمایشی (سینما و تئاتر)، مورد استفاده قرار گرفته میگیرد. بارش فکری را میتوان توسط یک گروه بزرگ، یک گروه کوچک یا حتی یک فرد انجام داد. از این نظر محدودیتی در نوع مسئله وجود ندارد.
انواع بارش فکری: ذهن نویسی، ایدهپردازی سریع، طوفان طراحی، روش تصویرگری، طوفان فکری آنلاین، تکنیک پلکانی، نقشه ذهنی، بارش ستارهای، تغییر منظره