درد شخصی ِ اجتماعی
(جمع تنهایان)
یکی از مکانیزم های مشترک (در اکثر مواقع) در بین مراجعان، جستجوی فرد برای یافتن یک همدرد با تایید گرفتن از روانشناس مبنی بر وجود اشخاصی دیگر با مشکل مشترک با او است. این افراد از منظر روانشناسی وجودی در واقع شخصیت های جویای منجی هستند که یافتن ِ یک همدرد (حتی به طور ذهنی) برایشان قوت قلبی ست دال قطعیت ِ بر غرق نشدن شان در مشکل (ها).
این یک مکانیزم روانی است با هدف حفظ استقامت و پایداری روانی فرد. اما سوال اصلی اینجاست، آیا مکانیزم روانی ، می تواند تا ابد کارکرد خود را داشته باشد؟ آیا می توان تا ابد از مکانیزم ها در جهت سرکوب آگاهی ِ وجودی استفاده کرد؟ اینکه گاهی مشکلات، و بالاخره اثر روانی آن ها را خنثی و یا کاهش دهیم، شاید چندان آسیبی به ما وارد نکند، اما پیامد سرکوب و نادیده گرفتن پارادوکس های وجودی، چه می شود؟
تنهایی! بخشی قطعی و لاینفصل به غیر، و حتی به تعبیری لاینحل، تا کی می تواند سرکوب شود و آدمی خم به ابرو نیاورد؟! اینکه ما آدمیان، از مکانیزم روانی همدردیابی استفاده کرده تا شدت و حدت اضطراب و رنج تنهایی را بکاهیم، آیا در طولانی مدت، این امر بدون آسیب می گذرد؟ سرگرم کردن خویشتن ِ خویش، تا به کی می تواند کارساز باشد؟
آنچه بیش از پیش به آن نیاز داریم، رجوع به آن (آن: آنچه در لحظه تجربه می کنیم) است؛ و گاهی اوقات، نشستن در نزد دیگری (شخصی با درد مشترک). تا او بگوید و ما بشنویم، ما بگوییم و او بشنود؛ و من باب این درد مشترک، به گفتگو بپردازیم تا با این عمل، فضایی مشترک خلق کنیم برای تلطیف آنچه اضطراب تنهایی می نامیم.
به قلم مصطفی یونسی سینکی
روان تحلیلگر وجودی