آخرین ضربه (ی روانی)
)گرفتار در خویش(
چشم هایش را گشوده و دربرابر آنچه که برای اولین می بیند، فقط یک چیز می داند که باید چیزی را جایگزین مأمن از دسته رفته ام کنم؛ چیزی که باید زین پس بجای رحم، برگزیده شود؛ ماد. او رشد می کند، توسعه می یابد، جسم اش توانمند می شود و تنوع غذایی اش بیشتر می شود. او دیگر صرفا به مأمن اولیه ی برگزیده اش وابسته نیست؛ او می داند که از این مرحله به بعد، این پدر (تغذیه کنندۀ اصلی ساختار اقتصادی خانواده) است که قدرت برتر را دارد.
او می خواهد همانطور که مستقل می شود، هر دو مأمن را حفظ کند اما نمی تواند بیش از آن باج دهد و استقلالش را نادیده بگیرد. او بر سر دو راهی (پارادوکس رشدی) گیر می کند. آنچه در بالا تکرار شد، واژۀ مأمن بود؛ چیزی که سرشار از امنیت است. چیزی که از آن فقط توقع برآوردن ایمنی مورد نظر را داریم. کودک می خواهد چون نیاز مبرم دارد تا امنیت خویش را مسجل شده دریابد.
ساختار روانی او صرفا در امنیت شکل می گیرد. وقتی کودک به ناچار برای دومین بار، مأمن جدید بر می گزیند، برایش آشکار می شود که امنیت ثابت نیست اما باید وجود داشته باشد. آخرین ضربه روانی به کودک جایی ست که او دیگر مأمنی برای خویش نیابد؛ درواقع جایگاه خود را ایمن احساس نکند، ساختار روانی او یا شکل نگیرد، یا آنچنان در اثرات ضربات روانی متلاشی شود که فقط ساختار روانی باشد ، نه ساختاری با دوام!
اگر غریبه ای نا آشنا به شما ضربتی وارد کند ، شما از آن می گذرید؛ ولی هرچقدر میزان آشنایی بیشتر، صمیمیت بیشتر، اثر روانی آن ضربه بیش و بیشتر خواهد شد. آخرین ضربه، اولین ضربه برای فروپاشی روانی-شخصیتی-جنسی-اجتماعی است.
به قلم مصطفی یونسی سینکی
روان تحلیلگر وجودی