پذیرش تغییر ؛ یکی از شروط عشق
مارگوت بیکل می نویسد:
چون دوستت می دارم
مجبور نیستی آنگونه که روز آشنایی مان بودی
باقی بمانی …!
چون دوستت می دارم
مجبور نیستی خودت را محدود کنی
به تصویری که از تو زنده مانده در من …
چون دوستت می دارم
می توانی در خودت ببالی!
چیزهای جدیدی کشف کنی در وجودت
می توانی دگرگون شده، بشکنی، تازه شوی
چون دوستت می دارم
می توانی آنچه هستی باقی بمانی
و آنچه نیستی شوی
عشق، شروط بسیار دارد؛ و مدعای عشق نیز باید مهیای شروط آن باشد. پذیرش ِ تغییر نیز، یکی از آن هاست. با دو سوال شروع می کنم: آیا یک انسان در سن ۱۰ سالگی ، همانند ۲۰ و یا ۳۰ سالگی خود است؟ ویژگی های ذهن، روانی، شخصیتی یک شخص در تمام طول عمر، ثابت است؟
جواب این سوال ها، مشخصا منفی است و انسان به واسطه ی داینامیک (پویا) بودن خویش، نمی تواند (در واقع نباید) راکد و جامد باشد. پس چطور می شود آنچه را که من در شخص مقابل، آنکس که مدعای عشق او هستم، می بینم، کشف می کنم و می یابم را، ثابت، بلاتغییر، و یکنواخت بدانم و بخواهم؟!
واقعیت آن است که ۵ سال پیش من، با حال ِ کنونی من، متفاوت است؛ و اگر تفاوتی نداشته باشد، ماهیت وجودی من تحت الشعاع قرار می گیرد. من، ثابتِ متغیر هستم؛ پس چطور شخص مقابل و همراه من، ثابت ِ مطلق باشد؟! چشمه می جوشد، قل قل می زند، درونی ترین بخش های خود را رها می کند، اگر جاری نشود، مسیری باز نکند، نجوشد، ثابت بماند، چه می شود؟ می گندد، لجن می شود، بوی نامطبوع می گیرد، و باتلاق خواهد شد.
آدمی نیز چونین است، و برای همین متغیر و جاری و جوشنده است. اصلی ترین شرط عشق، پذیرش ماهیت وجودی معشوق است، همانگونه که هست. و این هستندگی، ثابت نیست چراکه زمان ثابت نیست. درنتیجه، شرط دیگر عشق، پذیرش در تغییر است؛ اگر چونین نباشد، این ادعا، دروغی بیش نیست.
به قلم مصطفی یونسی سینکی
روان تحلیلگر وجودی