مراد از دل ؛ دل چه می گوید
به کرات شنیده ایم که به دلت گوش کن، ببین دلت چی میگه، به خواست دلت باش، و چنین جملاتی؛ اما سوال من این است، دل چیست و آیا باید با دل بود یا بر (علیه) دل؟ مراد از دل ، میل است، میلی توامان آزادانه و بی قید و بند؛ همانگونه که زیگموند فروید گفت که در انسان قسمتی وحود دارد که نهاد (اید id) نام دارد. آدمی طلب می کند، از کودکی طالب است، تمام خواست های کودک با دل است، برآمده از نهاد است؛ بی فکر، بدون استدلال و قضاوت لازمه، بدون آنکه آگاهی کامل داشته باشد.
دل، موتور محرک ما برای زیستن است، انگیزه ی طلب و خواست ما؛ دل ما را به پیش می راند تا خواسته هایش را برآورده کنیم. اما موضوع اصلی این است که آیا همیشه باید با دل بود؟ اگر دل خلاف ماوقع بگوید، چه؟! اگر دل ، حکم به قتل بدهد؟! اگر حکم به سقوط در چاه بدهد؟! دل یا اید، هرآنچه را که لذت بخش می داند، می خواهد و هرآنچه را رنج آور، منع کرده می خواند. از نظر دل، حتی کار کردن و تلاش کردن هم، باید منع و اجتناب شود؛ چرا که لذت بخش تر از تنبلی، نبوده و نیست.
اما آیا باید همیشه دل را نادیده گرفت و سرکوب کرد؟ خیر! اگر دل را نادیده بگیریم، اهمیت ندهیم، بخشی از خودمان را ، که موتور محرک ماست، خاموش خواهیم کرد، گرچه این خاموشی، بیشتر در جهت نوروز یا روان رنجوری پیش خواهد رفت. درواقع این وظیفه ی خودآگاه ماست که آنچنان تعادل برقرار کند که دل زده نشویم، آسیب نبینیم، بی انگیزه نشویم؛ و این خودآگاه ، انتخاب و اختیار و مسئولیت پذیری ماست.
به قلم مصطفی یونسی سینکی
روان تحلیلگر وجودی