انتظار یا فراموشی
در عشق ِ به وصال نرسیده، یا شکست عاطفی، گرچه اون شخص دیگه نیست، اما در واقع هست، حضور داره، ولی پیش شما نیست. تمام خاطراتش هست، اشک ها و لبخند هاش، رنج ها و لذت هاش، و تمام آنچه در دوران سور و شوق، تجربه کردین. اما کاش فقط محدود به همین ها بود، کاش. البته ناگفته نماند که شما در ذهن خود، اون فرد رو در کافه ی محبوب تان تجسم میکنین، البته نه با خود شما، که اینبار با شخصی غریبه. تمام خاطرات خوب، و هرکاری ک با اون شخص انجام دادین، در ذهن شما مرور میشه، اما، در غیبت ملموس شما.
ولی موضوع دیگه ای که خیلی اذیت میکنه، بحث کَنده شدنه. کنده شدن یعنی چی؟ وقتی شما وارد یک رابطه میشین، عملا چیزی رو از خودتون درون رابطه میذارین، به فرض آرامش، احساس، علاقه، اهمیت، اولویت، و ممکنه چیزی رو فدا کنین، مثلا خانواده، موقعیت، انتخاب ها. وقتی اون رابطه شکست میخوره، شما خودتونو یک بازنده میدونین که انگار کل زندگیش رو باخته. اما چرا کل زندگی؟ چون شما نه تنها دوست دار و عاشق اون شخص نبودین، که وابسته ی اون شدین. مثل وابسته به اکسیژن، ک اگه نباشه، میمیریم. و تلخ ترین بخش ماجرا اینجاست ک شما میفهمین دوستش نداشتین، بلکه از سر نیاز بوده. اما، نسبت به این پذیرش این موضوع، کاملا مقاومت میکنین.
بله، پائولو کوئیلو راست می گوید، انتظار و فراموشی هردو سخت است، اما سخت تر اینه است که نمی دانی باید انتظار بکشی تا به وصال برسی، یا فراموش کنی، چون میدانی دیگر خبری از وصال نیست …
به قلم مصطفی یونسی سینکی
روان تحلیلگر وجودی