شعری هست که می گوید: زندگی، صحنه یکتای هنرمندی ماست؛ هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود، صحنه پیوسته بجاست؛ خرّم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد. بر آدمیان پوشیده است چگونگی زیستن من، اما نه بر خود ِ من! بر هرکس واضح و آشکار است که در زندگانی خویش، چه باغی برای خود پرورش داده است و چه بهتر باغی که علاوه بر خویش، برای دیگران نیز مفید باشد. منظور، زیستن برای دیگری نیست، بلکه زیستن به نحوی ست که در پرده ی آخر، اوج شکوه وجود ِ من به نمایش درآید. ولو یک گام برای تعالی بشریت، حتی برای یک نفر، می تواند پرده ی آخر زندگانی ما را، حماسی تر سازد.