خشونت خانگی
وقتی تصمیم گرفته می شود در مورد خشونت علیه زنان صحبت به میان آورده شود، موضوع آنچنان گسترده است که در چند سطر امکان پرداختن به آن وجود ندارد. از تقسیم بندی انواع خشونت گرفته، تا ابعاد آن، از چرایی خشونت تا چگونگی اثرگذاری آن. اما تصمیم گرفته ام از زاویه ای دیگر به موضوع بپردازم، نگاهی که شاید خیلی کمتر به آن پرداخته شده است.
آن چیزی که باعث حفظ و تداوم خشونت می شود، می توان به ۲ عامل اشاره کرد: استیصال و وابستگی. در واقع این دو در امتداد همدیگر قرار دارند، نه آنکه یکی بر دیگری غالب باشد، و یا فقط یکی از آن دو کافی باشد. درماندگی یعنی ناتوانی در ابراز وجود؛ یا عبارت دیگر، ناتوانی در تحمل اضطراب وجودی برآمده از اضطراب موقعیت، که باعث به چالش کشیده شدن ساختار ارزشی فرد می شود؛ ساختاری که تجربه گری را در او سرکوب کرده است.
وقتی فرد درمانده می شود، آنجایی که باید از وجود خود مایه گذاشته و به قول معروف، خودی نشان دهد، فرار می کند. چرا خود همان شرایط موجود را حاوی اندک فضای امنیتی لازمه می داند. وابستگی، که تفاوتی در انواع آن نیست، دقیقا در راستای استیصال، فرد را در شرایط خشونت نگه می دارد. وابستگی یعنی چسبندگی به شرایط، چسبیدن به حداقل آنچه می شناسم و تحمل اضطراب مخرب که بر وجود من تحمیل شده است. من نمیدانم چه پیش می آید اگر درمانده نباشم، پس همان بهتر به فردی ک مرا مورد آزار قرار می دهد، بچسبم. و ده ها بهانه ای که درین شرایط می آورم تا با آنچه با وجود من در تضاد است، روبرو نشوم.
درماندگی و وابستگی، با هر شکل و شمایلی، به راحتی ایجاد می شود؛ خصوصا اگر در کودکی تجارب بسیار مختلفی را در موقعیت های مختلف کسب کرده باشیم. کودکی که در برابر حق تضییع شده اش سکوت می کند و یا حتی سرویس می دهد، بستر پذیرش خشونت خانگی را در آینده خواهد داشت.
به قلم مصطفی یونسی سینکی
روان تحلیلگر وجودی