غروب آمال و آرزوها
سوم تیرماه ۱۳۹۹ دو جسد دختر و پسر جوان به نام بهزاد ۲۲ساله و زینب ۱۸ساله از رودخانه گدار (مسجدسليمان) بیرون کشیده شد. دوجوانی که با طناب دستانشان را به هم گره زده بودند تا با هم بمیرند! این دوجوان که طبق گفتۀ اهالی منطقه، عاشق یکدیگر بودند، وقتی با مخالفت خانواده هایشان برای ازدواج مواجه شدند، تصمیم به مرگ همزمان گرفتند.
آمال را شاید آخرین کورسوی بشر برای اتصال به آینده دانست. آمال زنده کنندۀ امید است، امید برای چشیدن طعم آینده ای که هیچگاه اطمینانی از تجربه اش نمی توان داشت. شخص با تک تک آرزو هایش زندگی می کند؛ آرزو هایی که همه را به آینده سپرده است و امیدی برای محقق شدنشان در حال ( اینجا و اکنون ) ندارد. تصور کنید آینده ای که وجودش با آرزو ها و آمال یک شخص معنی می یابد، اگر تنها سرچشمۀ معنایش را از دست دهد، چه خواهد شد؟ چه آواری بر سر این آینده فرو خواهد ریخت؟
شاید مهمترین آجری که با فرو افتادنش، دیگر آجر ها را می ریزاند، دروغین و وهم انگیز بودن آمال است. آرزو هایی که آمده اند تا امیال و انگیزۀ ما را زنده نگهدارند. تا آینده را برای ما لذتبخش تر کنند. دیوار «در انتظار آینده بودن»، یا به عبارت دیگر، انگیزۀ شدن، با افتادن این آجر، به نابودی کشیده خواهد شد. انسان، به آمال خود زنده است؛ به اینکه می خواهد در آینده اتفاقی را رقم بزند؛ به اینکه می خواهد نقاش زندگی خود باشد. با احتیاط زندگی کنیم؛ مراقب آمال و آرزو های دیگران باشیم. اگر غروب آمال در یک فرد فرا رسد، غروب زندگی اش فرا خواهد رسید.
به قلم مصطفی یونسی سینکی
روان تحلیلگر وجودی