ریشه در کودکی است؟
آنچه در ذهن و حیطۀ دانش عموم قرار دارد، همه چیز، تاکید می کنم هر چیز، ریشه در کودکی ما دارد. اما بهتر است این بخش از دانش عموم را اصلاح کنم. این ریشه، نه در کودکی، که در تربیت و محیط ماست. انسان مادامیکه زنده است، در محیط است، در میان هم نوعان و دیگر جانداران است، می آموزد، تاثیر می گیرد، و منطبق بر آموخته هایش عمل می کند.
هیچ محدودیتی در این یادگیری وجود ندارد. نه سن مانعی ست برای آن، نه جنسیت. نه حتی والدین و فرهنگ و موقعیت جغرافیایی. هرکنشی که بر فرد وارد گردد، توسط مغز و ذهن او تجزیه و تحلیل می شود. اما درین بین، کنش های مرتبط با بقا و عاطفه، بیشترین احتمال را برای آموخته شدن دارند. انسان می آموزد تا با محیط منطبق گردد، می آموزد تا نیاز به امنیت خودش را برآورده کند، می آموزد تا بتواند آموزش دهد! آموزنده بودن، یکی از ساخت های روان انسان است. ارضا کنندۀ نیاز به قدرت است. ابزاری ست برای ارضای نیاز به برقراری روابط توأم با صمیمیت و مهر.
دقیقا برای همین است که فاکتور عاطفه و قدرت (بقا) در آموزش، یادگیری و تربیت مشهود و موثر است. به همین دلیل “من” همیشه در مسیر “خود-ابرازگری” است، تا “خودیّت” خویش را به واسطۀ “بودگی” خویش ابراز کند. مراقب باشیم! ما در لحظه با هر کنشی از سمت خویش، دیگران را تربیت می کنیم، اما این تربیت ناخواسته و ناخودآگاه است. اگر کمی خودآگاهی خویش را در کنش هایمان حفظ کنیم، متوجه می شویم که چه تاثیرات مخربی بر دیگران وارد می کنیم.
به قلم مصطفی یونسی سینکی
روان تحلیلگر وجودی