طبیعت؛ بُعد ِ وجودی گم شدۀ انسان
انسان امروزی در عصر حاضر، درگیر مادیات، اشیاء، فراتر از امرار معاش و ماشین آلات شده است و این مسئله بصورت روز افزون شدت می یابد. رگ و ریشه ی بشر از یک زیستگاه واحد است. این موجود دوپا همانند سایر موجودات زنده ی دیگر از سرشت جهانی آمده است و در نهایت در پایان زندگی نیز به آغوش همان بر خواهد گشت.
سطح اضطراب تجربه شدۀ بشر در طول زندگی رابطهی مستقیمی با کاهش سطح ارتباطش با خمیره دارد. اجتناب از خلوص و فاصله گیری از آن یعنی سرکوب بخشی از وجود خویش؛ و طبق اصل اضطراب وجودی، هرچه انفصال از ابعاد وجودی بیشتر اضطراب وجودی ِ ناهشیار بیشتر. ارتباط با دنیا نیز باید تمام و کمال باشد. گاها پیش می آید با اینکه انسان پا در دل طبیعت می نهد اما در واقع هیچ گونه ارتباطی را با ماهیت وجودی دنیا برقرار نمی کند. او در جهان است اما درگیر ابزارآلات و تکنولوژی و وسایل ماشینی است.
انفصال با جهان از جهتى دیگر نیز باعث افزایش آسیب و اضطراب وجودی می شود. مقصد نهایی جسم بشر همین عالم است؛ اگر ما نتوانیم پیوندی را میان خویشتن خویش در زمان زندگانی مان با ماهیت وجودی طبیعت برقرار کنیم از نادانی نسبت به مقصد، دچار افزایش سطح اضطراب وجودی خواهیم شد. چون نمی دانیم جایی که قرار است در نهایت به اجبار برویم، کجاست؟!
بعد سومی که باعث اضطراب می شود ماهیت تجربه گری ماست. ما در دنیا می گردیم، کشف می کنیم، یاد می گیریم و همه ی آن ها را ذخیره می کنیم. فی الواقع دنیای مادی بهترین آموزگار بشر است معلمی که براساس تئوری انتخاب آموزش می دهد، و از هیچ چیز دریغ نکرده و فرد را از تجربه گری منع نمی کند. سخن آخر آنکه برای زیستن زندگی به نحوی درست و کامل باید به تمامی ابعاد وجود نگریست و توجه کرد. سرکوب و نادیده گرفتن هریک مساوی ست با سرکوب کل وجود.
به قلم مصطفی یونسی سینکی
روان تحلیلگر وجودی