رنج عاشقی
عشق [با فرض انواع ِ آن] یک اتفاق است؛ با رخ دادنش، یک شوک به انسان وارد می شود؛ این شوک همه چیز را در انسان تحت الشعاع قرار می دهد. هیچ چیز از دست این شوک در امان نیست. جسم و ذهن و روان، احساسات و خاطرات و منطق، و بالاتر از همه، وجود انسان، همه و همه تحت تاثیر این شوک قرار خواهند گرفت.
از آنجایی ک هر شوکّی عوارض و عواقبی دارد، عشق نیز چونین است. عشق تمام نظم ِ موجود را برهم می زند. عشق آشفتگی را به آرامش و تعادل را به تضاد بدل می کند. این حادثه ای ست که جایگاه منطق و تجزیه و تحلیل در آن تعریف نشده است.
ماهیت وجودی عشق، درد است؛ اما فی الواقع درد عشق، به درد بودنش اکتفا نمی کند و سعی در ارتقاء دارد و جایگاه بالاتری را طلب می کند، یعنی رنج. دست بر قضا عشق از متن به حاشیه رفته و حواشی باعث رنج آلود شدن عشق می شوند. و اگر شخصی در مورد عشق و عاشقی از شما سوال پرسد، رنج ِ عاشقی گلوی شما را خواهد فشرد.