جامعه گرسنه، همانند گوسفند نحیفی است؛
در آن هنگام که به دنبال علفی برای ارتزاق است، بلعیده خواهد شد.
جامعه متعالی جامعه ای است که در وهلۀ اول تمامی نیاز های مادی، جسمی و جنسی اش مرتفع گردد؛ یعنی بستر رفع نیاز هایش مهیا شده باشد؛ چرا که نیاز همیشه هست و هیچ گاه به صورت دائم رفع نمی شود. قرار نیست درمورد مدینه فاضله صحبت کنیم؛ بلکه مقصود ما یک اجتماع ایمن مردمی است. جامعه ای که مردمش همگان در امنیت نیاز های اساسی زندگی کنند.
وقتی چنین شرایطی در یک جامعه، آمادۀ پذیرایی از حضور مردم و اعضای خود باشد، جامعۀ مذکور و اعضای آن خود را آمادۀ حرکت به سمت مسیر های والا تر و ارزشمند تر از نیاز های اساسی و اولیه خواهند دید. در آن هنگام است که جامعه می تواند در اهداف و زمینه های اخلاقی، فلسفی، مدنی، علمی و غیره، به درجات بالایی از پیشرفت دست یابد.
یک جامعۀ گرسنه، جامعه ای است که هیچگاه طعم سیری پایدار را نخواهد چشید؛ چنین جامعه ای همیشه در تکاپوی سیر کردن یا همان رفع کردن نیاز های اولیه و اساسی خود است. از نظر چنین جامعه ای، هدف که همان رفع نیاز است، اتخاذ هرگونه وسیله و ابزاری را توجیه می کند. چرا که هدف اصلی موجود زنده، حفظ بقای خود و گونۀ خود است.
در طبیعت، وضعیت حیواناتی که مدت زمان زیادی را بدون غذا سپری کرده اند، به کرات مشاهده شده است؛ و هرچه بیشتر چنین وضعیتی به درازا می کشد، میزان و درجۀ احتیاط جاندار کمتر شده و ریسک پذیری او بیشتر می شود؛ می توان گفت جاندار برای کسب مواد مغذی، کمتر جانب احتیاط را رعایت خواهد کرد. ما انسان ها نیز از دل همین طبیعت آمده ایم، سالیان سال موجوداتی وحشی در دل طبیعت بودیم و خبری هم از تمدن و اخلاق و معرفت نبود.
در نتیجه الگو های بَدَوی در ما وجود دارد اما به دلیل رعایت احکام اخلاقی از آنها استفاده نمی کنیم، یا آنکه تغییراتی در شکل و شمایل این الگوها ایجاد کرده ایم. ولی در هر حال، وقتی در موقعیت خطر فقدان بقا در شرایط هشدار نیاز های اولیه قرار بگیریم، دقیقا همان الگو ها را نشان خواهیم داد.
در هنگام کسب مواد مغذی برای تامین نیاز جسمی خود، گوسفندی خواهیم شد که خود شکار و طعمۀ حیوان درندۀ دیگری است. سیستم شناختی ما ضعیف شده و توانایی استدلال و تجزیه و تحلیل شرایط را از دست خواهیم داد؛ و فقط هدف ما می شود حفظ بقا. نه تنها شناخت و تفکر، که سیستم ارزشی و اخلاقی و معرفتی ما نیز دچار ضعف شده و عملیات توانایی عملکردی خود را از دست خواهد داد. تجربه، تاریخ و تحقیقات نشان داده اند که انسان با از دست دادن سیستم های ارزشی خود و بی معنا شدن آن ها، پتانسیل وحشی شدن و بدوی گرایی اولیه را داراست.
در چنین شرایطی از نظر اجتماعی، مردم ابزاری می شوند در دست دولت ها و حکومت ها؛ به این صورت که حکومت ها مواد مغذی را در جلوی دهان مردم گرفته و آن ها را به دنبال خود می کشانند. جامعه نیز از آنجایی که طبق طبیعت و فطرت خود به دنبال حفظ بقای خودش است، به هر سمت و سویی که حکام بخواهند، خواهند رفت.
در این شرایط، جامعه دیگر نه اخلاق مدار است، نه متعالی گرا؛ و نه اهمیتی برای درجات انسانی قائل است، و نه حتی خدایی را به عنوان معبود خواهد شناخت. در جامعۀ بیمار ِ مبتلا به گرسنگی، جای هیچگونه پیشرفت های والا و ارزشمند نخواهد بود. این جامعه برده ای است در دست حاکمانشان.
به قلم مصطفی یونسی سینکی
روان تحلیلگر وجودی