بگذار اندکی با رنج هایم تنها باشم
از بدو تولد، از لحظۀ جدایی با معبودمان یعنی مادر، بشر متحمل آغاز فرایند «رنج کِشی» می شود. فی الواقع قدم برین دنیا می نهیم تا رنج بکِشیم؛ و این رنج است که به زندگی سراسر ناهموار ما معنا می بخشد. اما شاکی هستیم، مدام دست و زبان خویش را به شکایت بلند می کنیم؛ و بدون آنکه لحظه ای را برای پذیرش رنج ها اختصاص دهیم، فقط سعی در کُشتن آن ها داریم.
بجای کِشیدن رنج ها، ما آن ها می کُشیم! آنچه در فرایند رنج کِشی به ما یاری رسان است، سکوت و تنهایی است؛ فضا و لحظه ای که من در آن لَختی را به خویشتنِ خویش اختصاص دهم. تنهایی علی القاعده فراهم آورندۀ فرصتی است که من فارغ از هرآنچه خویشتن مرا از خود (self) جدا کرده است، بار دیگر به خود بازگردانده و بازگردم.
مکانیزم تنهایی، نه مُسَکنی برای رنج، که فرصتی برای تحلیل و حل آن است؛ البته که تضمینی برایش نیست؛ چرا که تحلیل و حل رنج، خود نیاز به آموزش دارد؛ یعنی باید یادگرفت که چگونه از تنهایی برای پذیرش رنج های متعدد و جانکاه زندگی، استفاده کرد.
به قلم مصطفی یونسی سینکی
روان تحلیلگر وجودی