دروغ هایی که به خود می گوییم
چارلز بوکوفسکی (Henry Charles Bukowski) می نویسد:
دوست نداشتم خودم را در آينه نگاه كنم ولى چشمم خورد. آدمى افسرده و شكست خورده. زير چشمانم گود رفته و كبود شده بود. بدنم مثل مرده ها بود. انگار گوشت تنم ازينكه جزئی از بدن من است حالش به هم ميخورد! عجب موجودات نفرت انگيزى هستيم!همه ى ما كارهاى كثيف و حقير انجام ميدهيم. ميخوريم، ميخوابيم و در تعطيلات مهمانى برگزار ميكنيم. تصميم گرفتم تا ظهر توى رختخواب بمانم. شايد نصفى از آدمها تا آن موقع مردند و مجبور باشم فقط نصف بقيه را تحمل كنم!
در واقع آنچه در فرایند زندگی ما رخ می دهد، غفلت روزافزون ما از خودمان است!!! شاید بگویید من همیشه به خواسته های خودم اهمیت می دهم، اما باید بگویم که شما خواسته هایتان را نیز مبتنی بر میل ِ دیگران تبئین می کنید. به چشمان دیگران می نگرید، به حرف هایشان گوش می دهید، به زبان بدن و چهره شان توجه منی کنید، تا مبادا کاری انجام دهید که منجر به این شود که خدایی ناکرده شما را طرد کنند!
ما شده ایم مجموعه ای از دروغ های به خود گفته، کارهای نصفه و نیمه و نکرده، راه های امتحان نکرده و نرفته، تمایلات و خواسته های سرکوب شده و…؛ چرا؟ تا کسی از ما دلخور نشود، تا باعث تلخی اوقات دیگران نشویم، تا فکر نکنند که ما بی صلاحیت هستیم و هنوز به بلوغ نرسیده ایم، تا یک وقت روی از ما برنگردانند! کمی به آینۀ درون بازگردیم؛ خودمان را بازنگری کنیم؛ چه بر ما گذشته است؟ چه بر خود کرده ایم؟ زندگیمان چگونه گذشت؟ کجا بودیم؟ کجاییم؟ به کجا می خواهیم برسیم؟ و به کجا داریم می رسیم؟
روان تحلیلگر وجودی