ما بخشی از جهان طبیعت هستیم، از دل آن آمده ایم و به همآن بر می گردیم.
چنین دیدگاهی را عموما در تفکرات مذهبی شنیده ایم که انسان را آفریده شده از خاک معرفی کرده، که در نهایت بعد از مردن و دفن شدن در خاک، به دل طبیعت بر می گردد. علاوه بر مذهب، از نظر فلسفی نیز مبدا و مقصد کالبد زمینی انسان از طبیعت است؛ انسان گرایش آمیزشی ِ غیر قابل انکاری با طبیعت و جهان دارد. این یک رابطۀ دو سویه است که بین انسان و جهان و دیگر جانداران وجود دارد و متقابلا هر یک بر دیگری اثری نامحسوس و یا قابل توجه می گذارد.
به همین ترتیب، زندگی بشر سراسر درگیری با جهان و متعلقاتش است، بالاخص قوانین و جبر طبیعت. چیزی که برای همۀ افراد است و کسی از آن مستثنی نیست. انسان در تکاپو است تا بتواند یا با قوانین طبیعت سازگار شود، یا دست به تغییر آن بزند و قوانین خودش را حاکم کند. به همین دلیل، بشر امروزی جهان خودش را خلق کرده؛ جهانی که از یک سو با جهان آفرینش مرتبط است و از سویی دیگر، در تضاد با آن قرار دارد. جهان ِ بشر، جهان موازی با طبیعت است؛ ما آن را جهان ماشینی می نامیم؛ جهانی که قرار است جای جهان بدوی ما را بگیرد.
مشکل بشر دقیقا از همینجا شروع شد؛ سودای خدایی کردن بر دنیا، خواست و ارادۀ بشر را به تغییر و تسخیر جهان سوق داد؛ و نا توانی مطلق بشر نیز او را آگاه ساخت که باید دست به خلق جهان خویش، جهانی موازی با جهان طبیعت بزند؛ و آن را جهان ماشینی نامید.
این جهان ماشینی، هر روز ما را از جهان طبیعی دور تر می کند؛ هر روز فضای بیشتری از زندگی طبیعی ما را به تسخیر خودش در می آورد؛ و هر لحظه به درجۀ بیگانگی ما با طبیعت می افزاید. نمونۀ بارز آن، فضای مجازی است که با کمی دقت متوجه می شویم که چگونه و به آرامی و انگل وار، جای فضای واقعی را در ارتباطات گرفته است، به گونه ای که دیگر ما حتی از رو در رویی با یکدیگر اجتناب می کنیم. هر چیزی که در دسترس ما قرار دارد، بخشی از مصنوعات بشری ست. دیگر هیچ چیز سر جای خودش نیست.
جدا افتادگی ما از این جهان ماشینی، مصنوعی و موازی با جهان طبیعی، باعث افزایش روز افزون اضطراب وجودی در ما می شود. عجیب نیست که جدایی با جهان واقعی، ارتباط ما را با جهان اجتماعی و جهان شخصی و درون فردی مان تحت الشعاع قرار دهد. مرکزیتی به نام “وجود” اصالتش وابسته به جهان های (ابعاد) ماست. غفلت از هر یک، تخریب دیگری است؛ حال آن که جهان طبیعت، زمینه و بستر ورود و رشد ماست و اگر نادیده گرفته شود، هر سه جهان دیگر نیز در پردۀ غفلت قرار خواهند گرفت.
انسان امروزی هر روز بیشتر و بیشتر از اصالت حقیقی خودش فاصله می گیرد؛ و بیشتر با مصنوعات و ماشین آلات عجین شده است، گویی انگار این ماشین است که انسان را از دل خویش به بیرون رها کرده است. ناگفته نماند که طبیعت ما را با هدف اتصالی متعالی به خویش، به بیرون از خودش وا نهاد؛ و وظیفۀ ما نیز یافتن مسیر تعالی بشری است. به اصل خویش برگردیم، به دامان طبیعت؛ اگر می خواهیم جسم و روان سالمی داشته باشیم.
به قلم مصطفی یونسی سینکی
روان تحلیلگر وجودی