آغوش پذیرنده؛ اثر مادر اولیه
جنین پای بر رحم مادری میگذارد و نطفهاش شکل میگیرد. خود را در اتمسفری مییابد که متحمل تجربهگری است. او در عین تجربه کردن تمامی داده های محیطی، اختیاری در انتحاب نوع، رد و/یا پذیرش آن ندارد. او محکوم به تجربه است و این حکم را برای زندهمانی خود ملزوم میداند. او ناچارا میپذیرد که باید تحت تحمیل این وضعیت سیر کند اما مسرور است از تمامی آنچه نیاز دارد و بدون تقاضا، دریافت میکند.
جنین حاکمی است که رشد میکند، شیرۀ مادر را میمکد، قدرتمندتر میشود، اما محکوم است. حاکمی است که قدرتی فراتر از آنچه هست، ندارد. او یاد میگیرد از همان ابتدا که بخشی از دنیا، از آن او نیست. جنین اما فاقد درک فراشناختی است. او احساس و ادراک اولیه را دارد اما اینکه در نهایت یک چیز را چگونه تجربه کند، هنوز به این قابلیت دست نیافته است.
رحم او، مادر اولیۀ اوست. مادری تغذیه کننده؛ که اگر در عین محکومیت جنین در این موقعیت، احساس ایمنی نیز کند، تا حدودی این تضاد برایش قابل درک خواهد شد. رحم مادر تغذیه کننده، همانند آغوشی ست که جنین نمیتواند از آن دل بکند اما با رشد روبروست. به مرحله ای از رشد میرسد که خود را ناچار به خروج میبیند.
ماهیت دنیا، به سان رحم مادر است، آغوشی که آدمی با آن و با چسبیدن به آن میتواند خود را بیابد. دل کندن از آن بسی طاقت فرسا است. و آن شخص که بتواند خود را از بند آن رها سازد، همانند نوزادی است که رشد میکند و به استقلال میرسد و خود را از بند وابستگی والدین رها میسازد.
به قلم مصطفی یونسی سینکی
روان تحلیلگر وجودی