مرز بین شدن تا نشدن
(اگر نشود آنچه که باید بشود)
آنچه به عنوان قاعده ای مسلم بنابر دیدگاه خود، پرسپکتیوی که از نطفه اش چندان آگاه نیستیم، برگزیده و تعریف می کنیم، آن را به ذات “شدنی” می دانیم و خلل و رخنه ای را در “نشدن” آن نمی بینیم.
صرف قطعیت، قطعیتی بر “شدن”، شدن ِ چیز، خواه خویشتن خواه دیگری، از آن جهت که بایدی مطلق تعریف کرده ایم، هرچند که علی الظاهر می گوییم چنین نیست، روان ما را در پرتگاه مرزی قرار می دهد و اگر نشود، چون انتظار نشدن وجود نداشت، حادثه ای بس سنگین، مخرب و جانکاه خواهد شد. صرف این نگرش و جهان بینی و اندیشه، جز آسیب روانی، پیامدی ندارد.
هزاران هزار بار به همگان، تزلزل و بی ثباتی این دنیا و زندگانی مان ثابت شده است. در واقع به قطعیت می توان گفت که تنها ثابت مطلق، بی ثباتی ست که قبل از “آن” (لحظه ی قبل از لحظه ی وقوع)، تجربه اش کرده ایم و در حال تجربه آن هستیم و تجربه اش خواهیم کرد.
به قلم مصطفی یونسی سینکی
روان تحلیلگر وجودی