این زندگی برای من است … ولاغیر
بسیار در زندگی پیش می آید که منتظریم؛ در انتظار می نشینیم تا دستی به سوی مان دراز شود؛ اگر محقق نشد، شاکی می شویم، ناله می کنیم، شکوه می کنیم، آسمان را به زمین می دوزیم، و طومار آن چیزی را که به آن ایمان داریم (خواه خالق باشد، خواه کائنات) بهم می پیجیم.
اما فارغ از اینکه از خود بپرسیم: ما کجاییم؟ (من کجایم؟) نقش من درین سناریوی هستی و این زندگی پیچیده چیست؟ کی قرار است من به عنوان من، خویشتن خویش را هدایت کنم؟ تا کی قرار است گوشه ای تکیه زنم و منتظر اعجازی از روزنه ای باشم؟
خداوند چه زیبا پاسخ آن فردی را که شکایت کرد که چرا کمکم نکردی را می دهد: کمک را برایت فرستادم، ۲ نفر با قایق به سراغت آمدند، کافی بود از جایت بلند شوی، و دست ات را دراز کرده و دست یاری رسان را بگیری. ما حاضر نیستیم نقش خود را درین زندگی ببینیم و بپذیریم؛ چرا که اگر چنین کنیم باید فی الواقع برای هر عملی از جانب خویش پاسخی به چرایی های بعدش پیدا کنیم!
ما مسئول اعمال و عواقب کارهایمان خواهیم شد و دیگر نمی توانیم از زیر بار آنچه بر عهدۀ ماست، شانه خالی کنیم. آری، برای همین است ما منتظریم، چرا که در انتظار یک شیرینی خاصی نهفته است، و آن شیرینی فرار از جایگاه پاسخگو نبودن است.
به قلم مصطفی یونسی سینکی
روان تحلیلگر وجودی